مقدمه
آنچه در اين مقاله مدّ نظر است، تعيين جايگاه واقعى و محدوده كارايى «تهذيب نفس» در تحقق كمال انسانى است. به اين منظور، با توضيح ابتدايى كليد واژه اصلى اين تحقيق، يعنى «تهذيب نفس»، به تبيين نوع و ميزان كاركردى كه تهذيب نفس در تحقق كمال نفس انسانى دارد، با استمداد از نظرات صدرالمتألهين كه به صورت محورى بر اصل «جسمانى الحدوث و روحانى البقاء» بودن نفس انسانى استوار است، پرداخته مىشود.
تهذيب نفس انسانى حيثيتها و مسائل مختلفى دارد كه براى تبيين آنها لازم است، به ماهيت تهذيب نفس، و اهميت و چگونگى تحصيل آن پرداخت، از اينرو در اين بخش، پس از ارائه تعريفى جامع براى تهذيب نفس، در حدّ ممكن، به تبيين و محدوده كارايى، تأثير و چگونگى تحصيل و تحقق آن پرداخته مىشود.
1. تعريف تهذيب نفس
تهذيب نفس انسانى كه با تعابير مختلفى چون تطهير، تزكيه(2)، تصفيه(3)، رياضت و مجاهده(4)، تقوا(5)، سلوك(6)، تبتّل(7) و... از آن ياد شده است، مجموعه از اعمال، كوششها و مجاهداتى است كه بنفسه و بذاته مورد نظر نيست، بلكه عامل و ابزارى براى رفع موانع و حجابهايى(8) است كه بين نفس انسان و كمال خاص وى قرار دارند و به شكلهاى مختلف سلبى و ايجابى تحقق مىيابند.(9) بنابراين، تهذيب نفس اولاً ماهيتى ابزارى دارد و ثانياً كاركرد آن نسبت به نفس انسانى سلبى (رفع موانع حجب) است تا او به كمال و سعادت واقعىاش برسد.
تأثير خاص تهذيب نفس در ارتباط با انسان و كمال وى، بر ساختار وجودى نفس انسانى است ؛ به اين ترتيب كه چون انسان موجودى جسمانى الحدوث و روحانى البقاء است ؛ يعنى با اينكه واقعيت وجودىاش متعلق به عوالم عالى هستى و قابل ارتقا به سمت آنهاست ؛ اما در ابتداى خلقت و حدوثش در عالم ماده، همراه و موصوف به اوصاف، نقايص و آثار عالم ماده است و با حركت جوهرى، در طول زمان، به تدريج، مستعد قادر مىشود كه به كمال نهايى خويش نائل گردد.(10) در اين باره، از جمله عواملى كه موجبات ارتقاى نفس انسانى را از عالم ماده به سمت كمال وى، مهيّا مىكند، عامل بنيادى «تهذيب نفس» است.(11)
كاركرد تهذيب نفس انسانى به اين دليل سلبى است كه موانع و حجابهايى را كه بر سر راه نيل به كمال خاص انسانى قرار دارند، رفع مىكند.(12) وجود موانع و حجابهاى ياد شده موجب مىشود كه آثارى كه در شأن و استعداد وجودى انسان نهفته است، از وى صادر نگردد يا اينكه با نقص و انحراف همراه شود.(13)
درباره كاركرد سلبى و عدمى تهذيب نفس انسانى (رفع حجابها و موانع كمالش) به دو گونه بحث شده است كه در اصل، در طول هم و در يك راستا قرار دارند:
1. گاه كاركرد تهذيب را متوجه حجابها كردهاند ؛ يعنى آنچه در سلسله مراتب هستى ميان انسان و حضرت الهى واقع است ؛ به عبارت ديگر، آنچه غير حق تعالى است.(14)
چنين رويكردى بحث مراتب و مراحل تهذيب و تطهير را به دنبال دارد. اين رويكرد، با معناى عام تطهير متناسب است كه از آن به «مجاهده» تعبير مىشود. بر اين اساس، مجاهده به تبع مراتب هستى، ذو مراتب مىگردد. نفس انسانى با عمال هر درجه از مراتب مجاهده، شدّت وجودى مىيابد و به درجه بالاتر هستى نائل مىگردد. بر اين اساس، مراتب ترقى وجودى انسان، تعيين مىگردد.(15)
تطهير به اين معناى عام، يعنى مجاهده كه در برگيرنده همه شرايط و مراتبى است كه انسان براى نيل به كمال انسانى، ملزم به رعايت و اعمال آنهاست.
2. همچنين گاهى كاركرد تهذيب نفس را به حجابهايى كه به عالم ماده و آثار و نقايصش مربوط است، توجه دادهاند.(16) اين بحث در بين عرفا و فلاسفه اسلامى، از جمله ابن عربى و ملاصدرا رايج است.
گرچه كاركرد تهذيب نفس سلبى و عدمى (رفع موانع) است ؛ ولى گاه به صورت ايجابى تحقق مىيابد و گاه به گونه سلبى ؛ يعنى گاهى انجام افعالى موجب تهذيب نفس مىشود و گاهى ترك افعالى ديگر.(17)
تهذيب نفس افزون بر رفع موانع، آثار ديگرى هم دارد و سالك به وسيله آن به نتايج مختلفى نائل مىشود:
1. علم به حقايق متنوع و مختلفى كه در مراتب هستى واقعند ؛ به اين ترتيب كه انسان با ترقى وجودى، به مرتبههاى بالاتر هستى نائل و با آنها مرتبط مىگردد و حقايق واقع در آن مراتب را شهود مىكند. در ميان مراتب هستى كه مكشوف سالك مىگردند، آن مرتبه از هستى كه حقايق همه اشيا و موجودات واقع در عالم ماده، به طور تفصيلى در آن موجود است، اهميت خاص و ويژهاى دارد و عرفا و انديشمندان، به تبيين بيشتر و جداگانه آن پرداختهاند. علم به اين مرتبه هستى را «علم به سرّ القدر» گويند.(18)
2. تأثير در عالم ماده ؛ خداگونه گشتن و رسيدن به مقام «كن فيكون» در عالم خلق و ماده(19) ؛ به تبع چنين مقامى، افعال فوق طاقت بشر معمولى و منغمر در طبيعت از نفس انسانى صادر مىگردد.(20)
تأثير در عالم مادى، به اين علت است كه عالم ماده و طبيعت، مسخّر و متأثر از عالم ابداع و تجرد است و از سوى ديگر، نفس انسانى پس از طى مراتب تهذيب نفس، شدّت وجودى مىيابد، در نتيجه سالك در اثر تهذيب نفس، واسطه فيض ميان عالم ماده و مؤثر در آن مىگردد(21)، قواى جسمانى و وهمانى نفس او ترقى يافته، در راستاى اراده الهى و مؤثر در تدبير عالم ماده مىگردد.(22)
سخن ملاصدرا در اين زمينه چنين است: «و إنما النفس الإنسانية إذا قويت تشبّهت بها تشبّه الأولاد بالاء فيؤثر فى هيولى العناصر تأثيرها و إذ لم تقولم يتعد تأثيرها الى غير بدنها و عالمها الخاص... فهي قوّة في النفس من جهة جزءها العملى وقواها التحريكيه فيؤثر في هيولى العالم بإزاله صورة و نزعها عن المادة أو تلبسها إياها فيؤثر فى إستحاله الهواء الى الغيم و حدوث الأمطار و تكون الطوفانات الزلازل الإستهلاك اُمة فجرت وعتت عن أمر ربها و رسله و يسمع دعائه فى الملك و الملوك لعزيمه قويه فيستشفى المرضى و يستشفى العطشى و يخضع له الحيوانات و هذا أيضاً ممكن لما ثبت أن الاجسام مطيعة للنفوس متأثرة عنها و ان صور الكائنات يتعاقب على المواد العنصريه بتأثرات النفوس الفلكية... فلا عجب من أن يكون لبعض النفوس قوة كمالية مؤيدة من المبادى فصارت كانها نفس العالم فكان ينبغى أن يؤثر فى غير بدنها تأثيرها فى بدنها فيطيعها هيولى العالم طاعة البدن للنفس يؤثر في غير بدنها تأثيرها فى بدنها فيطيعها هيولى العالم طاعة البدن للنفس فيؤثر في اصلاحها و اهلاك ما يفسدها أو يضرها كل ذلك لمزيد قوة شوقية و اهتزار علوي لها يوجب شفقة على خلق اللَّه شفقة الوالد لولده».(23) نفس انسانى هنگامى كه شدت وجودى مىيابد و قوى مىشود، به حق تعالى و حقايق مجردى كه مدبّر عالم مادهاند شبيه مىشود ؛ شباهتى چون شباهت فرزند به پدر، پس در هيولاى عناصر تأثير مىگذارد و اگر نفس انسانى قوى نگردد، محدوده تأثيرگذارىاش به غير بدنش نمىرسد و تجاوز نمىكند... شدت و قوت وجودى انسان همانا نيرويى است كه در نفس انسانى از جهت جزء عملى آن و قواى تحريكى آن كه به واسطه آن در هيولاى عالم ماده اثر مىگذارد، از طريق جدا كردن صورتى از ماده يا متلبس كردن ماده به صورتى پس تأثير مىگذارد در دگرگون كردن هوا به ابر براى ايجاد باران و طوفانها و زلزلهها تا به وسيله آنها قومى را كه گناه كردهاند و از امر خدا و پيامبرانش سرپيچى كردهاند، هلاك كند. دعاى اين نفس انسانى در زمين و آسمان به خاطر قدرت عظيمش شنيده مىشود، پس مريض را شفا مىدهد، مبتلا به تشنگى را درمان مىكند و شفا مىدهد و حيوانات براى او خضوع مىكنند و اين امور امكانپذير است، همانگونه كه ثابت شده كه اجسام مطيع و متأثر از نفوسند و صور موجودات [مادى] به وسيله تأثيرات نفوس فلكى، مواد عنصرى را پيروى و د
نبال مىكنند ... ، پس تعجب و شگفتى ندارد كه براى بعضى نفوس كه داراى قدت كمالى هستند و قدرتشان از جانب مبادى [هستى] تأييد گشته است، در عالم [ماده ]مؤثر شوند و به اين ترتيب شايسته است كه بر غير بدن خويش تأثير بگذارند، همان گونه كه بر بدن خويش تأثير مىگذارند، پس هيولى عالم ماده از چنين نفس انسانى اطاعت مىكند ؛ همانند اطاعت بدن هر انسان از نفس انسان، پس نفس كمال يافته انسانى تأثير مىگذارد درعالم ماده از لحاظ اصلاح آن يا از بين بردن آنچه از عالم فاسد شده يا ضرر ديده است و همه اين تأثيرات به دليل زيادى و شدت نيروى شوقيه و ارتفاع و تعالى وجودى نفس انسانى است و بر چنين نفسى واجب است كه بر خلق خدا شفقت كند ؛ شفقتى به مانند شفقت و دلسوزى پدر نسبت به فرزندش.
بنابراين، از تهذيب نفس دو نتيجه علمى و عملى حاصل مىشود: نتيجه علمى، معرفت به حقايق اشيايى است كه در سلسله مراتب هستى واقعند و در طى مراتب تهذيب نفس و مجاهده، ناگزير مكشوف مىگردند و نتيجه عملى، تأثير تكوينى در عالم ماده است.
لازم يادآورى است كه نتايج اصلى تهذيب نفس، يعنى فهم حقايق الهى و قرب و تشبّه به حق تعالى بايد براى سالك اصالت داشته باشد و به غير اين نتايج، اهتمام نورزد ؛ هرچند كه نتايج ديگرى در پى داشته باشد، چرا كه از كمال واقعى وى جلوگيرى مىكند.
تفصيل بيشتر تهذيب نفس در پرتو پاسخگويى به پرسشهايى نظير آيا تهذيب نفس جايگزين و بديلى دارد و آيا علت تامه تحقق و تداوم كمال انسانى است يا علت ناقصه آن و اينكه تهذيب نفس متوجه چه موانع و حجابهايى است و چگونه آنها را مرتفع مىسازد. در اين بخش به اين پرسشها پاسخ داده مىشود.
2. بديلهاى تهذيب نفس
برخى حكما و انديشمندان اسلامى درباره نحوه به كمال رسيدن انسان، وسايطى را در عرض تهذيب نفس بيان كردهاند. با نقد و بررسى هر يك از آنكه، نقصان و عدم كارايى آنها در رفع موانع و حجب و در نتيجه تكامل انسانى ظاهر مىشود.
1. پاكى فطرى نفس انسانى.(24)
نقد: پاكى فطرى نفس كه در اصل وجودش واقع است، نمىتواند عامل زوال حجب و موجب نيل انسان به كمال باشد، چرا كه نفس در ابتداى حدوثش، متعلق به عالم ماده و آثارش است و در تحولات و تبدلات طول حيات، پاكى ابتدايى نيز دچار تغيير و تحول مىگردد و احتمال بقاى آن بسيار سخت است. از سوى ديگر، از پايهها و عوامل اصلى كمال انسان عنصر انتخاب و اختيار است كه در اين عامل موجود نيست، بر اين اساس اين عامل نمىتواند، در تحقق كمال انسان كارآمد يا نقش فعّال باشد.
2. موت(25) طبيعى(26): موت ارادى در تقابل با موت طبيعىاى است و اولياى الهى آن را در طول حيات دنيوى، با اختيار و اراده خود انتخاب مىكنند و با تهذيب نفس، پيش از فرارسيدن زمان مرگ و أجل تعيين شده، به ترقى و كمال انسانى نائل مىگردند(27) ؛ اما در موت طبيعى كه مرحلهاى از تحولات وجودى نفس انسانى است، نفس انسانى در زمان و اجل تعيين شده، به طور جبرى از بدن و عالم ماده جدا و منقطع مىگردد و به تبع چنين مفارقتى، بسيارى حقايق كه به واسطه تعلق به جسم و عالم ماده محجوب بوده است، بر نفس منكشف مىگردد.(28)
نقد: از آنجا كه اين روند در طول حيات دنيوى رخ نمىدهد و جنبه جبرى دارد، فاقد ارزش و تأثير در كمال نفس انسانى است، چرا كه از لوازم انسانى اين است كه ترقى به عوالم عالى هستى و انكشاف حقايق آن، برحسب اختيار، در اين دنيا واقع شود.(29)
3. خواب (همان): به واسطه خواب، تعلق روح كه همان نفس و حقيقت انسان است، به جسم براى مدّتى كم مىشود و به مشاهده و مطالعه حقايقى مىپردازد كه در بيدارى خويش به آنها اهتمام مىورزيده است، پس از بازگشت روح از آن عوالم، اگر متخيله و واهمه فرد قوى باشد، آن قوا در مشاهدات نفس دخالت و تصرف مىكند و آنها را نيازمند به تعبير، تأويل و حتى تبديل به خوابهاى آشفته و غيرمطابق با واقع مىكند (به چنين خوابهايى «أضغاث أحلام» گويند) ؛ اما در صورت ضعف قوه متخيله، مشاهدات، بىتغيير و تحول در حافظه انسان باقى مىماند و موجب معرفتاندوزى انسان مىگردد.(30)
نقد: افزون بر خطاپذير بودن يافتههاى روح در خواب، اين محدوديت درباره آن مطرح است كه نهايت مرتبهاى كه روح در خواب، توانايى درك آن را دارد، يا عالم مثال است ؛ در حالى كه كمال انسانى در گرو قرب به حضرت الهى است كه مرتبهاى فوق مرتبه عقول و عالم مثال است. از سوى ديگر خواب، مرتبهاى از مراتب كشف و شهود، و حاصل ترقى نفس انسانى است ؛ نه عاملى براى آن.
4. عشق مجازى: هرگاه علاقه به شخصى يا شيئى به اوج شدّت برسد، گونهاى كه وجود انسان را مسخّر كند و حاكم مطلق بر وجود او گردد، به آن حالت «عشق» گويند.(31) عشق اوج علاقه و احساسات است و انواع مختلفى دارد: يكى عشق انسان به حقيقت مطلق، يعنى حق تعالى كه به آن «عشق حقيقى» گويند و ديگرى عشق به غير حق تعالى كه بيشتر عشق به انسان ديگر است. عشق به انسان نيز دو نوع است: يكى عشق به بعد جسمانى و شهوانى معشوق و ديگرى عشق به بعد نفسانى و روحانى او كه به آن مجازى گويند ؛ به اين دليل كه جمال و زيبايى معشوق انسانى، پرتو، سايه و مظهرى از حسن و جمال واقعى حق تعالى است.(32)
عشق مجازى (نفسانى) زمانى رخ مىدهد كه عاشق، وحدت، همسانى و همرنگى ذاتى با معشوق را در مىيابد كه اصطلاحاً به آن «مشاكله بين النفوس» گويند.(33)
فوايد و نتايج عشق مجازى براى عاشق، به اين صورت است كه عشق نفسانى، نفس را نرم و پرشوق و وجد مىكند ؛ رقّتى در آن ايجاد مىكند كه از آلودگىهاى دنيايى بيزار مىگردد.(34) در چنين موقعيتى، عاشق براى جدايى از خلق و تمركز در معشوق آمادگى مىيابد(35) و در اصطلاح گفته مىشود كه همّ او همّ واحدى مىگردد و از كثرت به وحدت متمايل مىشود.
عشق نفسانى زمانى رخ مىدهد كه وحدت و تمركز در انسان ايجاد شود ؛ يعنى اين عشق او را از هزاران رشته تعلق كه انسان منغمر در دنيا به آنها مبتلاست، جدا مىسازد انسان براى اينكه در عمل موحّد باشد و همه رشتههاى زندگىاش از لحاظ بينش، گرايش و رفتار به حق تعالى متصل باشد و از او سرچشمه بگيرد، بايد همه تعلقات دنيايى را قطع كند و مصداق «فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّغُوتِ وَيُؤْمِنم بِاللَّهِ»(36) گردد.
عشق مجازى، انسان را از تعلقات مادى و دنيايى جدا و او را تنها به معشوقش وصل مىكند و حالت وحدت در او تمركز مىيابد. همين كه حالت وحدت و دورى از كثرت در او ايجاد شد، امكان اينكه تحت مراقبت يك استاد و راهنما، به سوى معشوق حقيقى هدايت شود، وجود دارد.
ملاصدرا درباره اهميت عشق مجازى بر اين اعتقاد است كه اين عشق رياضت و دلالتى براى نفس انسانى است تا او را به حقايق و زيبايىهايى كه در عوالم برتر از عالم مادى (عالم مفارقات از ماده) است، متوجه و متنبه كند تا وى در عالم ماده باقى نماند.(37)
نقد: كارايى عشق مجازى نسبت به نفس انسانى (رقيق كردن نفس انسانى و جدا كردن وى از تعلقات مادى و دنيايى) با اينكه كارايى قابل توجهى است ؛ ولى محدود و ناكافى است، به اين دليل كه انسان براى نيل به كمال نهايى خود، يعنى قرب به حق تعالى و عدم توجه به غير او و فناى در او، بايد تمامى مراتب مجاهده را طى كند. رهايى از تعلّقات مادى، تنها مرحلهاى از مجاهده است، آن هم به شرط آنكه رهايى نامبرده، نفس را براى دريافت معارف و حقايق الهى آماده كند، تا وى از حجابهاى بينشى و گرايشى رها گردد و به اصالت و حقانيّت وجود حق تعالى پى ببرد ؛ در حالى كه رهايى از ماديات توسط عشق مجازى، با انحصار توجه عاشق به معشوق(38) و فارغ بودن وى از حق تعالى همراه است.
از طرف ديگر، عشق مجازى هيچگاه به عنوان ابزارى براى ترقى وجودى نفس انسان توصيه نشده است و مطالب ياد شده (راهنمايى استاد و هدايت عاشق به سمت حق تعالى)، درباره چگونگى برخورد با آن است ؛ زمانى كه انسان به آن مبتلا شده است، بنابراين اهميت ابتدايى و اصلى ندارد.(39)
تبيين ملاصدرا در اين مورد، بر كاركرد آگاهىبخشى به انسان و وجود حقايقى برتر دلالت دارد و اينكه كارايى آن به موانع حجب بينشى مربوط است ؛ در حال كه كارايى تهذيب نفس اولاً و بالذات به خرق حجب رفتارى (إزاله رذايل اخلاقى و رفتارى) و ثانياً و بالعرض به زمينهاى براى خرق حجب بينشى مربوط است. تفصيل بيشتر تفاوت ميان حجب بينشى و رفتارى و چگونگى ارتفاع آنها در مباحث بعدى ارائه مىگردد.
3. علت تامه يا ناقصه بودن تهذيب نفس در تحقق كمال انسانى
عوامل مؤثر در تحقق كمال نفس انسانى از جانب انديشمندان اسلامى، از جمله ملاصدرا، گاه به نحو كلى و اجمالى تبيين گشته و گاه به صورت تفصيلى. بيان اجمالى روند تحقق كمال انسانى به اين صورت است كه تحقق كمالى انسانى، در گرو كمال قواى علمى و عملى نفس انسانى است. در ميان قواى نامبرده، كمال قواى علمى هدف غايى است و كمال قواى عملى ابزار تحقق آن، و بر اين اساس در طول هم واقعند ؛ به اين صورت كه نفس انسانى مراتب عقل هيولانى، عقل بالملكه و عقل بالفعل را با به كارگيرى حواس و عقل (كه هر دو آنها از ابزارهاى معرفتى مأنوس بشرىاند) طى مىكند ؛ اما براى نيل به مرتبه عقل مستفاد و اتصال و اتحاد با عقل فعال كه كمال نهايى وى است، وجودش بايد شدت و وسعت يابد. شدت و وسعت وجودى نفس انسانى، به واسطه ترقى و تجرد آن از حد ماده و اوصاف و نقايصش حاصل مىگردد. ترقى و تجرد مورد نظر، به واسطه تهذيب نفس كه مجموعه اعمال و رفتارهايى است كه به منظور ارتقاى نفس انسانى صورت مىگيرد. به اين ترتيب، نفس با كمال قواى عملى (تهذيب نفس)، براى كمال علمى قابليت مىيابد.(40) بنابراين، تهذيب نفس در تحقق كمال نفس انسانى نقش علت ناقصه را دارد. بيان چگونگى تأثير تهذيب نفس در پايان همين فصل خواهد آمد.
تفصيل ميزان تأثير تهذيب نفس در تحقق كمال انسانى به صورت غير مستقيم و بنا به قاعده «تعرف الأشياء بأضدادها»، از بيانات ملاصدرا درباره موانع تحقق كمال انسانى قابل دريافت است. به اين منظور با نقل كلام ملاصدرا در اين زمينه، مطالب مربوط به عوامل تحقق كمال انسانى، استنباط و تبيين مىشود:
«إعلم أن القوة هي محل العلوم والمعارف في الانسان، هي اللطيفة المدبّرة لجميع الجوارح والاعضاة المستخدمة لجميع المشاعر و القوى و هي بحسب ذاتها قابلة للمعارف والعلوم كلّها إذ نسبتها الى الصّور العلمية نسبة المرآة الى صور الملوّنات والمبصرات و إنّما المانع من إنكشاف الصور العلمية لها أحد امور خمسة كما ذكره بعض افاضل العلماءِ في مثال المرآة».(41)
آگاه باش كه قوهاى كه محل علوم و معارف در انسان است، لطيفهاى است كه همه جوارح و اعضايى را كه در خدمت مشاعر و قوا هستند، تدبير و اداره مىكند. اين قوه بر حسب ذاتش پذيراى همه معارف و علوم است. نسبت اين قوه به صور علمى، مانند نسبت آينه به صورت رنگها و ديدنىهاست و موانع انكشاف صور علمى براى نفس، مانند موانع آينه، امورى پنجگانه است ؛ نظير آنچه برخى علماى بزرگ آن را در مثال آينه ذكر كردهاند.
1. داشتن قابليت و استعداد كمال و ترقى نفس انسانى، به اين ترتيب كه انسان، موجودى است كه نشآت مختلف عنصرى، معدنى، نباتى، حيوانى، انسانى و اهلى دارد. اين نشآت به تدريج و به ترتيب (بنا به حركت جوهرى) تحقق مىپذيرند. كمال انسانى زمانى تحقق مىپذيرد كه انسان از نشأه حيوانى فراتر رود و به سنجش و اختيار روى آورد ؛ يعنى به بلوغ فكرى و عقل برسد (نه فقط بلوغ جسمى). بر اين اساس، كودكان و ديوانگان، توانايى نيل به مراتب عالى هستى را ندارند.(42)
2. آگاهى و شناخت(43) نسبت به چرايى و ضرورت نيل به كمال خاص انسانى.(44)
3. طلب و قصد نيل به كمال انسانى كه همان اختيار و انتخاب كردن طريق ترقى نفس انسانى، پس از آگاهى يافتن به چرايى و ضرورت آن است.
4. پاك گشتن از معاصى و رذايل اخلاقى.(45)
5. مبرّا بودن از جمود، عناد و آرا و عقايد پوچ، فاسد(46) و تقليدى (عقائدى كه در طول حيات از كودكى تا به زمان بلوغ انسان به وى القا گشته است)(47).
منظور عقايد پوچ و فاسدى نظير، «علم حجاب است»(48) ؛ خدا از عبادات ما بىنياز است، از انجام چه فايده؟ شريعت براى كسانى است كه در حجابند ؛ نه واصلشدگان و شريعت، پوست است، تا آن را نيفكنى به مغز اسرار نرسى «فلان شيخ با خدا سخن گفته است» و... است.(49)
ملاصدرا در جاى ديگر در اين باره، به تبيين برخى علل ابتلا به جمود و آراى فاسد مىپردازد.(50)
بنابراين عوامل مؤثر در ترقى نفس انسانى، در سه عامل اصلى «علم و آگاهى، طلب و اراده و تهذيب نفس از معاصى و عقايد فاسد» خلاصه مىشوند. هر يك از آنها علت ناقصه است و بدون ديگر عوامل نمىتواند، عامل اصلى تحصيل كمال انسانى باشد. براين اساس، نه آنان كه با علم و طلب، ولى فارغ از تهذيب نفساند، به كمال نائل مىگردند و نه آنان كه از روى تقليد و بىانديشه و حتى طلب و اراده واقعى به اعمال و رفتارهايى كه از مصاديق تهذيب نفس محسوب مىشود، مىپردازند.(51)
4. موانع و حجابهاى كمال انسانى
بحث از موانع كمال انسانى، با توجه به نحوه وجودى خاص انسان طرح و تبيين مىشود ؛ به اين صورت كه چون انسان جسمانى الحدوث و روحانى البقاست ؛ يعنى در عين اينكه كمال و حقيقت ذاتش در قرب و تشبّه به ذات حق تعالى است ؛ ولى آغاز خلقت و حدوثش در عالم ماده و به نقايص مبتلاست، لذا بين وضعيت موجود و كمال مطلوبش فاصله است و اصطلاحاً به چنين موقعيتى «محجوبيت» گويند ؛ اما انسان با اين محجوبيت توانايى ارتقا و نيل به مراتب عالى هستى را دارد. اين ارتقا و تعالى با مجاهدات و طى مراحلى از جانب انسان تحقق مىپذيرد. آنچه كه انسان در مسير نيل به كمالش با آنها برخورد و آنها را طى مىكند، عوالم و مراتبى از هستى است كه بين او و حق تعالى واقعند ؛ به اين ترتيب كه آغاز حركت انسان از عالم طبيعت است (در حالى كه موصوف به اوصاف و به نقايص آن مبتلا است). هنگامى كه انسان با مجاهدات و انجام اعمالى، خويشتن را از تعلق به عالم طبيعت و اتصاف به آن رهانيد، شدت و تعالى وجودى مىيابد و قابليت ارتباط و اتصال با عوالم برتر را به دست مىآورد كه در اصطلاح عرفان گفته مىشود: سالك حجابهاى ظلمانى را خرق و رفع كرده است. توضيح اين سخن به اين صورت است كه حجابهاى مسير كمال انسان (مجموعه عوالم واقع ميان انسان و حق تعالى و لوازم آنها) بر دو نوع كلى ظلمانى و نورانى تقسيم مىشوند. مراد از حجاب ظلمانى عالم ماده و طبيعت و لوازم آن است و مراد از حجاب نورانى، مراتبى از هستى است كه از عالم طبيعت و فوق آن مجرد است.
وجه تسميه هر يك از آنها به اين ترتيب است كه عالم ماده و طبيعت، از آنجا كه در سلسله مراتب هستى، در پايينترين و پستترين مرتبه هستى واقع است، از منبع وجودى كه همان حقيقة الحقايق و نورالانوار (حق تعالى) است، دور است، لذا حيثيتهاى نقصى و عدمى در آن بسيار است و به اين دليل به آن حجب ظلمانى گويند ؛ اما مراتب عالى هستى كه عبارت است از عالم عقول، چون در قرب حضرت الهىاند، حيثيت مادى و نقصانى ندارند، به همين دليل از آنها به حجاب نورانى تعبير مىشود.(52)
بنابراين، حجابها به دو نوع كلى ظلمانى و نورانى تقسيم مىشوند. لازم به يادآورى است كه در ميان حجب نامبرده، آنچه به معناى واقعى و خاص حكم حجاب و مانع را دارد، حجابهاى ظلمانى است، زيرا در مورد تحقق كمال انسانى، حجاب دو معنا دارد: يكى حجاب به معناى عام، يعنى آنچه بين انسان و حق تعالى واقع است و ديگرى معناى خاص، يعنى تعلق و اتصاف به عالم طبيعت و اوصاف و نقايصش. عالم طبيعت و لوازم آن، يعنى اوصاف و نقايص حاصل از تعلق به آن، مانع، عايق و مخالف با جهت و كمال واقعى و الهى انسان است و تنها در صورت خرق و رفعشان، امكان تحقق كمال انسانى حاصل مىگردد ؛ در حالى كه حجب نورانى، نه تنها عايق و در جهت مخالف با كمال انسانى نيستند، بلكه خود از مراحل و مراتب كمال انسانى و موجب تحقق آنند و سالك مأمور به طى كردن و متصف گشتن به آنهاست ؛ نه خرق و رفع آنها.
از سوى ديگر، برخى حجب، به هيچ وجه قابل طى كردن نيستند و غايت شدت وجودى انسان اتصال به آنهاست ؛ نه طى كردن آنها ؛ مانند مرتبه «احديّت» حق تعالى كه از آن به «پرده عزّت» تعبير مىشود.(53) چرا كه انسان موجود ممكنى است كه به دليل نقص ذاتى امكانىاش، خدا را تنها از طريق اسما و صفاتش مىشناسد.(54)
بنابراين، در اين بخش، بيشتر به تبيين چيستى حجابهاى ظلمانى و چگونگى رفع آنها پرداخته، درباره حجابهاى نورانى به بيان اجمالى اكتفا مىشود، زيرا در مبحث موانع كمال چندان جايگاهى ندارد ؛ هر چند در مبحث مراحل تحقق كمال انسانى، يعنى مراحل كشف و شهود قابل طرح و شرح است.
عرفا و انديشمندانى چون ابن عربى و ملاصدرا نيز هنگام بحث از چگونگى تحقق كمال انسانى و كارايى تهذيب نفس، عمدتاً به حجب ظلمانى پرداختهاند.
4 - 1. حجابهاى ظلمانى
حجب و موانع ظلمانى را در آثار ملاصدرا مىتوان به دو دسته موانع معرفتى و موانع غير معرفتى تقسيم كرد. موانع غير معرفتى نيز خود به موانع گرايشى و رفتارى تقسيم مىشوند. توضيح مطالب اينكه برخى از اين موانع، ماهيت معرفتى دارند ؛ هرچند مبناى گرايشات و رفتارهاى متناسب با آنها مىگردند(55). برخى ديگر از موانع اصالتاً ماهيت گرايشى و رفتارى دارند كه در اين بخش به تبيين آنها و ذكر مصاديقشان پرداخته مىشود.
الف - 1. حجابهاى معرفتى
از بنيادىترين حجابهاى معرفتى، به جهل به واقعيت نفس انسانى(56) و كمال وى(57) است كه موجب مىشود، انسان از عوالم برتر از عالم ماده و محسوسات كه حقيقت و كمال نهايى انسان به آن عوالم مربوط است، غافل گردد و چون آگاهيش به عالم ماده محدود مىگردد، طلب و حب وى نيز در همين سطح باقى مىماند ؛ يعنى در حدّ حبّ به دنيا كه منشأ حجابها و كدورتهاى بسيار است.(58)
از ديگر حجابهاى معرفتى، عقايد و آراى فاسد و پوچى است كه در طول حيات، از دوران كودكى تا بلوغ انسان، به صورت القايى و تلقينى در زمينههاى مختلف معرفتى، نظير معرفت به هستى، خالق هستى و چگونگى قرب به وى براى انسان ايجاد و مانع او از حقايق مىگردد و او را به شرك، كفر، انكار، الحاد، تعطيل، تشبيه و تجسيم مبتلا مىسازد.(59)
برخى ديگر از حجب معرفتى:
- غفلت: غفلت انسان از واقعيت نفس خويش و كمال خود و حقايق الهى، از حجب ظلمانى، بلكه منشأ و سرآغاز همه حجابهاى ظلمانى است: «الغفله سبب كل حجاب» ؛ غفلت عامل همه موانع است.(60)
- جمود و انكار: انكار و تخطئه مقامات معنوى، بدترين خارهاى طريق كمال و وصول به مقامات معنويه و شاهكار بزرگ شيطان است ؛ موجب وقوف و خمودى مىگردد و روح شوق را مىميراند ... : «تلك القرى نقص عليك من انبائها و لقد جائتهم رسلهم بالبيّنات فما كانوا ليؤمنوا بما كذّبوا من قبل و كذلك يطبع اللَّه على قلوب الكافرين»(61) ؛ اين آبادىهايى است كه اخبارشان را برايت شرح مىدهيم. رسولانشان با بينات نزدشان آمدند ؛ [ولى] آنها به آنچه درگذشته تكذيب كرده بودند، ايمان نمىآورند، اينگونه خدا بر دلهاى كافران مهر مىنهد.(62)
- علم: علوم دينى يا غير دينى، اگر به صورت مستقل و فى نفسه در نظر گرفته شود و عالم - به كسر لام - به واسطه آنها، براى خود فضل و استغنايى قائل شود، براى وى حجاب ظلمانى محسوب مىشود، چرا كه موجب مىگردد، عالم - به كسر لام - در آن متوقف شود ؛ اما اگر مقدمه و ابزارى براى رشد و تعالى وجود عالم گردد، ديگر حجاب ظلمانى نيست.(63)
- وقوف: از آنجا كه كمال انسان در قرب و تشبّه به ذات حق تعالى است و حق تعالى حقيقت و ذاتى لايتناهى و نامحدود دارد، بنابراين شدّت وجودى و كمال انسان نيز «حدّ يقف» ندارد و براى آن پايانى نيست ؛ به اين معنى كه در هر مقام و درجهاى كه باشد، باز مقامات و درجات بيشترى رو به روى او قرار دارد ؛ حتى كسى كه به مقام فناى فى اللَّه و بقاى باللَّه رسيده است، تازه ابتداى حركت در درجاتى است كه هرگز به وصف نمىآيد. اگر كسى تصور كند كه به برخى درجات و كمالات رسيده است و اين تصور واهى... رهزن او شود و او را از حركت باز دارد. اين عدم حركت و وقوف، حجاب ظلمانى براى وى است...».(64)
البته حجابهاى معرفتى و گرايشى در تأثير متقابل بر يكديگرند و يكديگر را تقويت و تشديد مىكنند (تنها تأثير يكطرفه ندارند)، به اين ترتيب كه رفتارهاى ناپسند و رذايل اخلاقى موجب محروميت و انحرام از معرفت به حقيقت مىگردد و محدوديت معرفت، نقصان و پستى گرايش و رفتار را به دنبال دارد و اين جريان تأثير متقابل ادامه دارد.
الف - 2. حجابهاى غير معرفتى (گرايشى و رفتارى)
به تبع محدود شدن شناخت انسان به عالم طبيعت، طلب و گرايش انسانى نيز به دنيا محدود مىشود و همه تلاشهاى او در حفظ و توسعه مطلوبات دنيايى صرف مىشود و از ترقى و كمال وجودى باز مىماند.(65) در چنين موقعيتى، انسان به اوصاف و توابع عالم ماده متصف و تنها به تدبير بدن(66) و افكار نظرى مربوط به آن مشغول مىشود(67) و به آفات و بيمارىهاى اخلاقى و رفتارى، نظير، حرص (آز)، نخوت (كبر) و رشك (حسد) مبتلا مىگردد.(68)
اين سه آفت، خود ريشه و منشأ ساير آفات اخلاقى است ؛ به اين ترتيب كه شهوت مال، مقام(69) و بخل نشأت گرفته از حرص و آز، رياستطلبى، تجاوز به حقوق ديگران، دورى گزيدن از فقرا و خودبينى نشأت گرفته از نخوت و كبر(70) و كينه، خشم، بدگمانى و ستيزگى نشأت گرفته از رشك و حسد است.(71)
برخى ديگر از مصاديق حجب گرايشى و رفتارى:
- گناه: ميزان بهرهمندى انسان از معارف الهى، به ميزان سلامت و شفافيت روح و قلب او بستگى دارد. «نفس اگر مثل آينه صيقل گردد، لايق تجليات غيبيّه و ظهور حقايق و معارف شود اگر ملكوت نفس ظلمانى و پليد شود، در اين صورت قلب چون آينه زنگار زده، چركين گردد كه حصول معارف الهيه و حقايق غيبيه در آن عكس نيفتد». در اين ميان، گناه، عامل كدر و چركين كننده نفس انسانى است».(72) امام صادق عليه السلام درباره اين حجاب مىفرمايد: «كان ابى يقول: ما من شىء أفسد للقلب من خطيئه، إن القلب ليواقع الخطيئه فما تزال به حتى تغلب عليه فيصير اعلاه اسفله»؛ پدرم فرمود: چيزى بدتر از گناه قلب را فاسد نمىكند، قلب تحت تأثير گناه واقع مىشود و به تدريج گناه در آن اثر مىگذارد تا بر آن غالب شود، در اين هنگام، قلب وارونه شده، بالاى آن پايين قرار مىگيرد.(73)
- حبّ نفس و پيروى از هوا: انسان در درون خود، پيوسته درگير جنگى بىپايان، ميان عقل و نفس است. سرنوشت آدمى را نتيجه اين جنگ معين مىكند. سعادت واقعى انسان در آن است كه عقل بر مملكت وجودش فرمان راند. اگر در اين جنگ، عقل به اسارت نفس درآيد، آيندهاى بس نگران كننده در انتظار انسان است.(74) اميرمؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه (حكمت 211) مىفرمايد: «كم من عقل اسير تحت هوى امير» ؛ چه بسا عقلهايى كه به اسارت هوا و هوس درآمدهاند.
- شهوت: كاملترين صفت حيوانى است. ديگر صفات حيوانى عبارت از خوش خوردن و خوش خفتن است ؛ به هر ميزان كه انسان به لذّات و شهوات حيوانى ذوق مىيابد و به آنها انس مىگيرد، به همان ميزان، انس حق از دل او كم مىشود.(75)
- كبر: گاهى انسان كمالى را در خود توهّم مىكند و به دليل آن، خود را از ديگران برتر مىپندارد و اين توهّم حجاب او مىگردد و او را از خدا دور مىسازد.(76)
انسان مبتلا به حجابهاى معرفتى و گرايشى و محصور در عالم دنيا، با خواطر شيطانى و نفسانى كه بر او وارد مىشوند، دچار حجابهاى ظلمانى بيشترى گشته، به خسارت و غبن بيشترى مبتلا مىشود.(77)
در عرف شريعت، به مجموعه حجابهاى معرفتى، گرايشى و رفتارى مربوط به عالم دنيا كه انسان را از رشد و كمال وى غافل مىكند، گناه و معصيت گفته مىشود.(78)
4 - 2. حجب نورانى
همان گونه كه در بحث انواع موانع و حجابها گذشت، عمده مباحث عرفا و فلاسفه اسلامى در امر تهذيب نفس، پيرامون حجب ظلمانى است. ايشان با تقسيم نشآت و مراتب مختلف وجود انسان به نفس، عقل و سرّ، و تعيين آفات و بيمارىهاى هر يك، به منظور مشخص كردن نحوه تطهير آنها، اين نكته را تاييد مىكند كه محدوده كارايى تهذيب نفس به حجب ظلمانى، يعنى عالم ماده و آثارش مربوط است و حجابهاى نورانى، به هيچ وجه در حيطه تهذيب نفس نمىگنجند. به خصوص اينكه حجب نورانى كه حقايق مجرد از ماده و غير زمانىاند، تنها به اين دليل تحت عنوان حجاب واقع شدهاند كه واسطه ميان انسان و حق تعالى هستند.
اين حقايق همان گونه كه در مباحث بعدى بيان خواهد شد، خود از مراتب كشف و شهود و حاصل از تهذيب نفس هستند كه سالك آنها را طى مىكند تا به مراتب عالى هستى برسد ؛ در حالى كه در تهذيب و تطهير، سالك آفات و موانع را رفع مىكند. از جمله مصاديق حجب نورانى، حجاب اسماست ؛ به اين ترتيب كه اسما بر دو قسمند: برخى آنها نور محضاند ؛ يعنى اسمائى كه بر امور وجودى دلالت دارند (اسماى جمال) و برخى ديگر اسمائى است كه بر تنزيه دلالت دارند (اسماى جلال). اسما حجابهايىاند كه اگر برطرف شوند، احديت ذات مقدس آشكار مىگردد، زيرا اسما، مرتبه واحديت را تشكيل مىدهند و كنار رفتن آنها به معناى ظهور مرتبه احديت است... . ممكنات وقتى موجوداند كه اين اسما موجود باشند، از اين رو در مرتبه احديت - كه از اسمهاى خاص و متعين خبرى نيست - اشيا نيز وجود ندارند و شايد معناى اين حديث شريف كه مىفرمايد: «خدا هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت دارد كه اگر آنها كنار رود، هر چه در برابر اوست، سوخته و نابود مىشود»، همين باشد كه در مرتبه احديت، هيچ موجودى وجود ندارد. معناى «سبحات الوجد» احتمالاً انوار تنزيه است ؛ يعنى سلب آنچه سزاوار مقام ذات مقدس نيست ؛ يعنى امور عدميه. اين «سبحات الوجد»، موجب نابودى همه موجودات امكانى مىشوند.(79)
5. چگونگى تحصيل تهذيب نفس
از آنجا كه كاركرد تهذيب نفس، رفع و زائل كردن موانع كمال نفس انسانى است و موانع مورد نظر، داراى دو نوع كلى معرفتى و غير معرفتى (گرايشى و رفتارى) است، در نتيجه كارايى تهذيب نفس نيز در دو حيطه موانع معرفتى و غير معرفتى مطرح مىگردد ؛ اما بيانات عرفا و فلاسفه اسلامى درباره تهذيب نفس در حيطه غير معرفتى، يعنى گرايشى و رفتارى (بيشتر رفتارى و عملكردى) است. اين رويكرد، شايد به اين دليل باشد كه ايشان كسانى را مخاطب بيانات خويش مىديدند كه از لحاظ معرفتى به تهذيب و ترقى رسيدهاند و طالب نجات و ترقى وجودىاند و تنها به موانع غير معرفتى (رذايل اخلاقى و رفتارى) دچارند و در پى راه رهايى از آنها هستند. احتمال ديگرى كه بر يك اصل بنيادى استوار است، به اين صورت است كه ابعاد مختلف وجود انسان، يعنى بعد معرفتى و بعد غيرمعرفتى در تأثير متقابل بر هماند ؛ توضيح اين اصل (تأثير متقابل ابعاد معرفتى و غير معرفتى وجود انسان بر هم) به اين صورت است كه اعمال و حركات انسانى، با توجه به نوع و ماهيت خير و وجودى داشتن يا شر و عدمى داشتن، احوالات و صفاتى را براى نفس انسانى و قلب وى ايجاد مىكند و اين احوالات، يا متناسب و آماده كننده نفس براى كشف و شهود و افاضه معرفت و فيوضات الهى است است يا موجب منحرف و فاسد شدن نفس از مسير كشف و إفاضات علمى والهى مىگردد.
اگر قابليت كسب معارف و فيوضات الهى تحقق يابد، نفس انسانى ارتقاى وجودى مىيابد و براساس فيوضاتى كه دريافت كرده، اعمال و كردارهاى متناسب با آن فيوضات و تجليات را انجام مىدهد، در غير اين صورت، وجودش نه تنها ترقى نمىيابد، بلكه دچار ركود و ضعف مىگردد و اعمال چنين نفس ضعيفى هم، اعمال ناقص و فاسدى خواهد بود و روند چنين تأثير و تأثرى بين ابعاد معرفتى و غير معرفتى، در راستاى به كمال يا شقاوت رسيدن نفس انسانى ادامه مىيابد.(80)
به اين ترتيب، انسان به هر ميزان كه به تهذيب اعمال و رفتارش بپردازد، به همان ميزان به آگاهى و انكشاف الهى دست مىيابد، از اين رو فلاسفه و عرفا به بيان تهذيب رفتارى انسان اكتفا كردهاند.
در اين ميان، كلام ملاصدرا در زمينه بحث از مراتب هدايت، مؤيّد اين اصل است:
«فأسباب الهدى هي الكتاب و الرسل و بصائر العقول و هي مبذولة للجميع و لهذا كلّفوا بتكليف واحد و تساووا في أسباب سلوك طريق النجاة بهده الهداية العامة المرتبة الثانية هي التى يمد اللَّه بها العبد حالاً بعد حال و هى ثمرة المجاهده حيث قال: «وَ الَّذِينَ جَهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»(81) وهو المراد بقوله: «وَالَّذِينَ اهْتَدَوْاْ زَادَهُمْ هُدًى»(82) و المرتبة الثانية وراء الثانية و هي النور الذى يشرق فى عالم الولايه بعد كمال المجاهدة فيهتدى بها إلى ما لايهتدي اليه بالعقل الذي يحصلك به التكليف و إمكان تعلّم العلوم و هو الهدى المطلق و ما عداه حجاب له و مقدمات و هو الذى شرفه اللَّه تعالى بتخصيص الاضافه اليه و إن كان الكلّ من جهته فقال: «قل إن هدى اللَّه هو الهدى...» و وجه انحصار مراتب الهدى في الثلث إن كل مقام من مقامات الإيمان و منزل من منازل السالكين ينتظم من أمور ثلاثه: أعمال و أحوال و أنوار اى معارف و لابد لكلّ منها من هدايه يخص به»(83) ؛ اسباب و طرق هدايت در نخستين مرتبه عبارت است از ارسال رسل و انزال كتب و بصيرتبخشى عقل كه اين امور هدايتبخش، به همه انسانها ارائه شده است و به همين دليل در اين زمينه، همه انسانها تكليف واحدى دارند و نحوه سلوكشان كه به نجات منتهى مىشود، يكى است و آن هدايت عامه است. مرتبه دوم هدايتى است كه خدا بنده را از حالى به حال ديگر كمك و امداد مىكند كه اين نوع هدايت و امداد، محصول مجاهده و تلاش بنده است، چنانكه حق تعالى مىفرمايد: «و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند، آن را به راههاى خاص خويش رهنمون مىشويم» كه مراد حق تعالى در آيه «خداوند هدايت يافتگان را هدايت افزود»، اشاره به اين مرتبه از هدايت است و مرتبه سوم كه فراتر از هدايت مرتبه دوم است و آن نورى است كه در عالم ولايت افاضه مىشود، اين نور بعد از مجاهده بسيار و تمام توسط سالك براى وى رخ مىدهد و به واسطه آن، سالك به سمتى كه توسط عقل و تعليم انسانى، قابل تحصيل، كسب و راهيابى نيست، هدايت مىشود و اصل هدايت، همين هدايت مرتبه سوم است و ساير مراتب، حكم مقدمه و حجاب را دارند. هدايت مرتبه سوم، هدايتى است كه خدا آن را شرف بخشيده، به اين دليل كه آن را به خود تخصيص داده است: «بگو كه اين هدايت، هدايت خداوند است». دليل انحصار مراتب هدايت در سه مرتبه اين است كه هر مرتبه از هدايت، متوجه مرتبهاى از مراتب ايمان است و اينكه منازل سلوك در سه امر خلاصه و تنظيم مىشود كه عبارت است از اعمال، احوال و انوار، يعنى معارف كه براى هر يك از آنها، هدايت خاصى نياز است.
هر يك از هدايتهاى سهگانه ياد شده به خصوص هدايتهاى مرتبه دوم و سوم، همگى از سنخ معرفت و آگاهىاند ؛ ولى نتيجه تهذيب و ترقى در بعد غير معرفتى (رفتارى) هستند ؛ به اين ترتيب رويكرد فلاسفه و عرفا در بحث تهذيب نفس قابل توجيه و دفاع است و به تبع ايشان، در بحث چگونگى تهذيب نفس به بيان راهكارهاى عملى پرداخته مىشود.
اين رويكرد بر نحوه وجودى خاص انسان، يعنى جسمانى الحدوث و روحانى البقاء بودن استوار است. به اين ترتيب كه در ابتداى خلقت و حدوث، بعد مادى و خصايص و اوصاف مادى در انسان فعليت و قوت دارد و بعد و اوصاف روحانى در وى در استعداد و ضعف است. از آنجا كه اين دو بعد، در نسبت عكس(84) يكديگرند و چون واقعيت ذاتى انسان و كمال خاص وى، ماهيتى غير جسمانى دارد(85)، اصالت و محوريت بعد روحانى اثبات مىشود، با انجام اعمال و كردارهايى، بعد مادى كه شامل جسم و نفس حيوانى است، ضعيف و در راستاى جهت و مقاصد بعد روحانى واقع گردد. در اين باره هدف از رياضات و مجاهدات شرعى بر خلاف تلقى و باور فاسد و رايج ميان برخى سطحى نگران، در حيطه اخلاق و سلوك انسانى، مبنى بر مطلق ضعيف كردن بعد جسمانى انسان نيست، بلكه هدف ايجاد و حدوث حالت و ملكه براى نفس انسانى است كه تا محوريت و جهت همت انسان با دارا بودن آن ملكه، در راستا و مقهور اغراض جسمانى و حيوانى نباشد، بلكه تحت هدايت و در راستاى جهات عقلانى و الهى نفس انسان واقع گردد.(86)
اين هدف عالى با سلامت و قوت جسم منافاتى ندارد، برخلاف برداشت و باور نادرستى كه برخى به آن مبتلايند، زيرا هر يك از بزرگان و اولياى دين و عرفان، نظير امامان معصوم و ساير عرفا، علاوه بر سلامت و تعالى نفس انسانى، از سلامت و قوت جسمانى نيز برخوردار بودند.
ملاصدرا در اين زمينه چنين مىگويد: «و أما الحاجة إلى العمل و العبادة القلبية والبدنية فلطّهارة النفس و زكائها بالأوضاع الشرعية والرياضات لئلا تتمكن النفس بسبب إشتغالها بالبدن ونزوعها الى شهواته و شوقها إلى مقتضاته هيأة انقهاريه للبدن وهواه فترسخ لها ملكة انقيادية لمشتهاة و تمنعها»(87) ؛ و اما دليل نياز به اعمال و عبادات قلبى و بدنى، عبارت است از پاك كردن نفس به وسيله قوانين شرعى و رياضات، تا نفس انسانى به دليل مشغوليّت به بدن و متوجه شهوات و مطلوبات جسم شدن، نسبت به بدن حالت و ملكه مقهوريت و انفعالى نيابد ؛ اين مقهوريت در آن رسوخ نكند و در او حالت پيروى از خواستهها و مطلوبيات نفسانى ايجاد نشود.
«النفس و البدن متعاكسان في القوه و الضعف، فهذا يدلّ على أن كلاً منهما من عالم اخر فبعد الاربعين كملت النفس و كلت الاه و من المكشوف من طريقتنا في باب تقلبّات النفس و تطوّراتها و حركاتها الذاتية إلى الاخره و عند اللَّه كما يستفيد من الشواهد القرآنية أن عروض موت البدن بالطبع الإجل إنصراف النفس عن هذه النشأة الطبيعية الى نشأة الثانية و ما بعدها ففتور البدن و شيبه وهرمه ثم موته منشأ فعلية النفس و تأكّدها و تفرّدها بذاتها دون البدن...»(88) ؛ نفس و بدن از لحاظ ضعف و قوت در تقابل با هماند و اين موقعيت نشان مىدهد كه هر يك از اين دو به عالمى خاص خود مربوطند پس از چهل روز نفس كامل مىشود و ابزار [كه بدن است] به ضعف و آفت مىگرايد و اين روش براساس طريق ما، در زمينه دگرگونى و تحولات و حركات ذاتى نفس به سمت آخرت و نزد خداوند(89) است ؛ همانا رخ دادن مرگ بدن، طبيعتاً به دليل انصراف و جدايى نفس از اين نشئه طبيعى، يعنى بدن به سوى نشئه دوم و ساير نشئآت است، در نتيجه ضعف و ركود بدن و در آخر مرگ آن، منشأ و زمينهاى براى به فعليّت رسيدن نفس و شدت يافتن و تشخص و فرديتش، بىنياز به بدن است.
در غير اين صورت، بعد روحانى كه با تعابير مختلفى نظير قلب(90)، نفس ناطقه(91)، دل، عقل عملى، سرشت انسانى، فطرت صافى، وجدان(92) و... از آن ياد شده است(93) به علت مشغول و مغلوب بودن نسبت به بعد مادى و آثارش، باز مىماند و دچار ركود و انحراف مىگردد ؛ هرچند كه مبدأ فيض و تجلّى همواره در حال إفاضه است.
در زبان شريعت، از موقعيت مغلوبيت و مقهوريت بعد روحانى انسان به «طبع»، «صدأ»، «آكنه»، «قفل»، «عمى»، «رين» و «قساوت» تعبير شده است.
از جمله امورى كه در بحث چگونگى تحصيل تهذيب نفس بسيار مهم است، اهميت و جايگاه شريعت در تحقق و تداوم تهذيب نفس است ؛ به اين ترتيب كه شريعت، يعنى مجموعه آگاهىها، شناختها، بايدها، نبايدها و احكامى كه از جانب خالق هستى (از طريق ارسال پيامبران و انزال كتب)، به منظور آگاه ساختن و رهنمودن او به سمت كمال خاص و حقيقى به انسان ارائه مىگردد (چرا كه تنها خالق هر چيز، به غايت و غرض وجودى آن چيز آگاه است). افزون بر اين، انسان را متوجه كمال خاص وجودىاش، يعنى مراتب غير مادى هستى مىكند. و موجب رفع وزائل گشت بنيادىترين حجاب معرفتى مىشود و كيفيت رسيدن به آن كمال كند و چگونگى رفع موانع و حجابهاى غير معرفتى، يعنى گرايشى و به خصوص رفتارى را به انسان آموزش و تعليم مىدهد.(94) و(95)
با توجه به جايگاهى كه شريعت در نسبت با تهذيب نفس دارد، ساير روشها، اعمال و رياضت&
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: هذيب نفسجسمانية الحدوث وروحانية البقاءحجبشريعتسینا خداکرم
شعر خوانی | عده ای شاد و خنده رو
کدخدای دروغو!
حصر سران فتنه لغو می شود؟
عزت وعبرت
معجزه شیخ رجبعلی خیاط
«باب الجواد» راه ورودی به قلب توست!
تکنوکراسی در معماری شهر تهران
تاسیس وبلاگ طلبه
نامه ای که آقا نوشت و چمران امضا کرد
تایید هولوکاست خطای تاریخی یا خط سیاسی!
خط قرمز قطعی ما ولایت فقیه است
همه می دانند ادعاهای آمریکا علیه جبهه مقاومت یک دروغ بزرگ است
رسوایی هاشمی در هم صدایی با آمریکا
تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايى
ظریف از فیس بوک به تبیان آمد
برخلاف امریکا همه گزینههای اسد روی میز است
رجعت از دیدگاه روایات
رضایت مشترک، رویایی دستیافتنی
حقیقت دفاع امیرالمومنین علیه السلام از عثمان
آیا منظور از قائم همیشه حضرت مهدی است؟
7 نکته مهم اخلاقی در 7 حکایت کوتاه
مرغ باغ ملکوتم!
اشعار زیبا مخصوص امام زمان (عج) و ماه رمضان
از ته دلت بخند
یک مراسم ازدواج ترسناک!
شما دینتون را فروختید و ما خریدیم
من دشمنت نیستم!
نقدی متفاوت بر تفکرات پدر معنوی کارگزاران سازندگی؛ هاشمی رفسنجانی از منظری دیگر
گام اول اعتدال اقتصادی پرهیز از ایجاد شوک جدید
14 درس مهم از مکتب ولایت
قرآن کریم
حضرت آیت الله العظمی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه :
14 درس مهم از مکتب ولایت
شهید فروشی نمی کنیم
آثار مهدی باوری و مهدی یاوری در خانواده
زندگی بهاری با یاد مهدی (ع)
سوره نور، خانواده و مهدویت
نفش زن در سرباز پروری برای جبهه ی حق
آسیب شناسى ارتباطات اینترنتى
جنبش هاى هم سو
فقه جعفرى و فهم اجتماعى نص
مطهرى و صداى پرسش هاى زمانه
درس اخلاق - جلسه 1
قطعه جدید استاد کریمخانی در وصف امام رضا علیه السلام : تو کیستی؟
صحیفه ملعونه
هدف وزنه برداری، شکستن رکورد سیدنی
حرف مدرس را تایید کرد